بالاخره فرصتی دست داد تا به قول معروف آپ کنیم. البته بعد از یه مریضی مشتی ۴ روزه.
روز چهارشنبه گذشته ۲ تا از همکاران چینی ما با سرماخوردگی شدیدی وارد محل کار شدند. از همون اول معلوم بود که امروز از دست اینا نمیشه سالم در رفت. جاتون خالی انگار با هم مسابقه گذاشته بودند. تصمیم گرفتم هر جوری شده با هاشون روبرو نشم،
ولیکن دعوت به جلسه همه چیزو خراب کرد. از همون بعد از جلسها احساس کردم که به ویروس محترم آلوده شدم. روز اول حالم زیاد بد نبود ولی روز دوم سرماخوردگی ما شروع شد. و روز سوم به اوج رسید به صورتیکه چنان تب و لرزی رو تا به حالا تجربه نکرده بودم. با خودم گفتم ما که شانس نداریم یا از این چینیها انفولانزای مرغی گرفتم یا سارز.
خلاصه رو این حساب رفتیم دکتر، کی؟ روز چمعهGood Friday که هیچ جایی تو این کانادا باز نیست.
ناچارا راهی بیمارستان شدیم اونم بخش اورژانس. تو بخش اورژانس اینجااول باید یه پرستار شما رو ببینه و تشخیص بده که چقدر وضعیت شما اورژانسی هست. پس از اون میرید تو نوبت، البته اگه کسی زودتر ازشما بیاد و وضعیتش از شما اضطراریتر باشه اون زودترسرویس می بینه.
چشمتون روز بد نبینه همین باعث شد ۵ساعت منتظر بشینیم(قابل توجه انهایی که فکر مینکنن ما اینجا خیلی بهمون خوش میگذره.) در این میون یک پرستار ما رو صدا زد که ازمایش خون بگیره که تا قبل از این که دکتر مارو ببینه جوابش اماده باشه . ۳ تا نمونه گرفت گفتم یکیش برای اینکه ببینن سارزدارم یا نه، یکیشم برای انفولانزای مرغیه ولی آخریشونفهمیدم برای چی گرفت، فکر کنم برای انفولانزای خروسی بوده.
یه ۳ ساعتی از انتظارمون گذشته بود که یک آقای میانسالی با یه تیپ انچنانی که گفتیم بابا حتما یارو یه ۴ ،۵ تا کارخونه داره وارد بخش شد. از راه رفتنش معلوم بود که خیلی از خود راضی تشریف دارن. بعد از این که پرستار دیدش یه ۱۰ دقیقه منتظر شد دید خبری نیست رفت پیش یکی از پرستارها و ازش راجع به زمان انتظار پرسید پرستار گفت بین ۲ تا ۴ ساعت بسته به وضعیت مریض. چونه زدن شروع شد که من کار مهمی دارم و غیره و ذالک. و هر بار جواب می شنید که باید مثل بقیه صبر کنی. در نهایت گفت من به این بیمارستان کلی کمک مالی کردم. پرستار گفت ممنون از کمکتون ولی باید مثل بقیه صبر کنی. یاد وطن عزیز افتادم که این جور افراد اولا گذرشون به بیمارستانهای دولتی نمیافته ثانیا با یه تلفن به آقای رئیس یا یه رشوه نا قابل تموم مسائلشون حل میشه.
بعد از ۵ ساعت موفق به دیدن آقای دکتر شدیم، ایشون بعد از یه معاینه جزیی فرمودند خودت خوب میشی فقط باید دورش تموم شه. گفتم
بابا حالا یه آمپول تب بری قرصی چیزی بده که لااقل دلمون خوش باشه که اینهمه وقتو بیخودی منتظر نشدیم. گفت استامینوفن بخور تبت بیاد پایین.
اینم از دکترهای اینجا مطمنا اگه ایران بودم با یه کیسه پر از دارو بر میگشتم خونه.
تا بعد،
یا حق.