سطر اول„
...هیچ جا نمیریم همین جا هستیم
دیروز یکی از بیادموندنی ترین روزهای زندگیم بود. البته به لحاظ سختی و اعصابی که ازم خورد شد.
ما ساعت 2:30 رسیدیم فرودگاه بعد برای تحویل بار رفتیم توی صفی که 100 نفرجلوی ما بودن. خلاصه ساعت 3:30 رسیدیم جلوی گیشه تحویل بار.مسئول گیشه بلیطها رو گرفت و بعد از 10 دقیقه وارسی و بالا پایین کردن گفت که بلیط شما و کوچولو درسته ولی بلیط خانم کنسل شده. این حرف مثل یه پتک خورد توسرم. حالا از ما اصرار و از آنها انکار که نمیشه. بعد معلوم شد که کارمند آژانس تو یکی از مراحل صدور بلیط ، بلیط خانم مارو کنسل میکنه و یه بلیط دیگه برای کوچولو صادر میکنه. خلاصه دست از پا دراز تر برگشتیم خونه.
اما امت حزب ا... نگران نباشن. امروز بلیط دیگری تهیه شد و ما به امید حق سه شنبه صبح ایرانیم.

واما از انجاییکه محمود خان اصرار دارن، ما هم اعتراف می کنیم.

1. کلا من تو فامیل به شیطون بودن مشهور بودم. به طوری که میزان شیطنت بقیه رو با من می سنجیدند. یادمه همیشه قاتل سیب زمینی سرخ کرده های مادرم بودم. و ایشون هر جایی که انها را مخفی میکرد. بازم پیداشون میکردم و یه تک حسابی بهشون میزدم.

2. کلا تا حالا سر دو نفر را با سنگ شکوندم.

3. بعضی وقتا به شدت خسیس و حسابگر می شم

4. بعضی وقتها انقدر با خودم درگیر می شم که دوست دارم با سیلی بزنم توی گوش خودم. البته بیشتر وقتها هم میزنم .

5. چون صاحب شرکت محل کارم اسرائیلی هست، تا بتونم از زیر کار در می رم البته بعدش هم عذاب وجدان می گیرم که باید نون حلال در بیارم . این هم یکی از اون مورد درگیریها است. اگه راه حلی دارید بگید. به قول یکی از دوستام که می گه این شعر در مورد من خیلی صدق می کنه :
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن روز دگربه کندن دل، زین و آن گذشت
نوشته شده در 4:51 p.m. توسط مسافر.
eXTReMe Tracker
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com